قشنگ مامانشه×گل باباشه

سخنان کودکان با خدا

خدای عزيز! به جای اينکه بگذاری مردم بميرند و مجبور باشی آدمای جديد بيافرينی، چرا کسانی را که هستند، حفظ نمی‌کنی؟ امی خدای عزيز! شايد هابيل و قابيل اگر هر کدام يک اتاق جداگانه داشتند همديگر را نمی‌کشتند، در مورد من و برادرم که مؤثر بوده. لاری خدای عزيز! اگر يکشنبه، مرا توی کليسا تماشا کنی، کفش‌های جديدم رو بهت نشون ميدم. ميگی خدای عزيز! شرط می‌بندم خيلی برايت سخت است که همه آدم‌های روی زمين رو دوست داشته باشی. فقط چهار نفر عضو خانواده من هستند ولی من هرگز نمی‌توانم همچين کاری کنم. نان خدای عزيز! در مدرسه به ما گفته‌اند که تو چکار می‌کنی، اگر تو بری تعطيلات، چه کسی کارهايت را انجام می‌دهد؟ جين خدای عزيز! آيا تو واقعاً نامرئی هستی ...
26 بهمن 1389

بدون عنوان

سلام به همه نی نی ها و ماماناشون و باباهاشون و خلاصه همه مصطفی کوچولو یه مدتی نبود رفته بود کیش حسابی بهش خوش گذشته بود حسابی شیطونی کرده بود خلاصه حالا اومده جیگر مامانشه گل باباشه ...
24 بهمن 1389
1